هر چی فریاد زدم دردامو اما حرفای منو نشنیدن
آخرش سکوت کردم شاید معنی سکوتمو فهمیدن
وقتیکه دلم گرفت از آدما مرهمی برای درد من نبود
دستای هیشکی پناهم نشد و شعله واسه دل سرد من نبود
وقتی ضربه های سخت روزگار رو تنم مثل یه زخم کاریه
واسم از تقدیر و سرنوشت نگو تازه فهمیدم همش یه بازیه
همه روزای بد دنیامو لحظه لحظه به خودم مدیونم
سوختم و سکوت کردم بازم آخر سادگیه میدونم
وقتیکه دلم گرفت از آدما مرهمی برای درد من نبود
دستای هیشکی پناهم نشد و شعله واسه دل سرد من نبود
وقتی ضربه های سخت روزگار رو تنم مثل یه زخم کاریه
واسم از تقدیر و سرنوشت نگو تازه فهمیدم همش یه بازیه