با من چه کردی که تا نامت را میگویم
لب هایم میسوزد
با من چه کردی که تا میخوانم صد ها نِی
در نایم میسوزد
میترسم نفسم دور از نفست در سینه بپوسد
دور از منظره ی خندیدن تو، آیینه بپوسد
آتش گرفتم، در قعر دریا
امشب دلم را از این جهنم بیرون بیاور
تا صبحِ فردا شاید نمانم اکنون بیاور
میترسم نفسم دور از نفست در سینه بپوسد
دور از منظره ی خندیدن تو، آیینه بپوسد
ای شبِ چشمانت در تاریکی ها راهی روشن
آخرین رویایِ شب تنهایی ها در جان من
با تو خندیدن
میترسم نفسم دور از نفست در سینه بپوسد
دور از منظره ی خندیدن تو، آیینه بپوسد